نیم کلاچ!!

دیر به دیر سوار مترو می شم چون مسیر هر روزم مترو خور نیست، یه روزی قرار بود برم کرج ترجیح دادم بجای رانندگی تا کرج با مترو برم.توی ایستگاه منتظر قطار بودم  و حواسم به آدمای اطرافم بود ،خانمهای شیک و قشنگ و به قول یه نفر خوش رنگ ،(همونهایی که آقایون داف یا فشن صداشون می کنن و دلشون براشون ضعف میره) خیلی باکلاس منتظر بودند . چندین بار شنیدم که آقایی پشت میکروفن گفت لطفا" صبر کنید تا مسافرین پیاده شده و بعد سوار شوید.تا صدای قطار اومد همه به حالت نیم کلاچ در اومدن و وقتی قطارایستاد بدون توجه به تذکرات مکرر اون صدا همه ی خانمهای مثلا" باکلاس هجوم آوردن  به طرف در واجازه نمی دادند که مسافر های  قبلی پیاده بشن و در حالیکه بقیه رو هل میداند حمله کردند به صندلی های خالی و همینکه روی صندلی جا گرفتند دوباره دماغشون رفت هوا یه پاشونو انداختند روی اون یکی پا یه نگاه تو آینه به خودشون انداختند که مبادا تیپشون توی اون جنگ تن به تن بهم خورده باشه و بعد دوباره باکلاس شدند.کافی بود از یکی دلیل اون رفتار بدون فرهنگش رو می پرسیدی تا دوباره با کلاسی یادش بره و دهان مبارک رو باز کنه و چند تا کلمه بگه که از خجالت رنگ لبو بشی و بعد دوباره دماغ سر به هوا


چه خوبه که من باکلاس نشدم!!!


 


پ.ن: راستی این خانمهای باکلاس اگه هزارو پانصد تومان ناقابل بدند و یک اسپری خریده و خودشون رو معطر هم کنند شاید طرفداران بیشتری پیدا کنند.

1 نظرات:

نبض خاطرم گفت...

از معجزات آفرینش بشر،خلقت دله،یه تیکه گوشت با هزاران پیچ و خم و کش و قوس..

خیلی وقتها به یکی که میگی چرا این طور ی میکنی میگه"کاردله".

برای کارهای این دل صاحب مرده (چرا) گفتن اصلا مفهومی نداره.

اگه بهش بگی چرا میخوای یا بگی چرا نمیخوای تو ....بهت میگه:

ارسال یک نظر