۸/۰۸/۱۳۸۷ ۰۳:۲۵:۰۰ قبلازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
شکر، برای این خوشبختی و آنچه از رحمتت بر من ارزانی داشتی
شکر، برای آنچه نخواستی داشته باشم چون نباید می داشتم
شکر ، برای مشکلاتی که به آرامی بر من فرستادی و با کرمت بر من هموار کردی
شکر، برای آنچه بر من فرستادی و بیاد ندارم تا سپاس گویم
شکر ، برای اینکه هستی و اجازه می دهی تا احساست کنم
شکر،...
۸/۰۶/۱۳۸۷ ۰۳:۵۸:۰۰ قبلازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
بوی باران ، بوی خاک، می تراود همه ی احساسم

۷/۲۹/۱۳۸۷ ۰۱:۰۰:۰۰ قبلازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
سالها انتظار ،...
و امروز می درخشی در قلب من

چای نوشت: تا یک هفته نیستم.دارم میرم ماه عسل
دعا نوشت: بار الهی ! خوشبختی را بر خانه ی کوچک ما و دوستدارانت ببار
و طعم شیرین با هم بودن را بر همه بچشان . آمین یا رب العالمین
۷/۲۱/۱۳۸۷ ۰۷:۲۰:۰۰ قبلازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
زیباست این خستگی ، چرا که پیش درآمد با هم بودن است
چای نوشت:دو روز است که شب زنده داریها برای پاکسازی و چیدمان خانه ی بخت آغاز شده
تشنه ی یک جرعه خوابم.
۷/۱۹/۱۳۸۷ ۰۲:۰۰:۰۰ بعدازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
چشم نواز بود ، برق کلیدش
جشنی برپاست امشب در قصر آرزوهایم!
میهمان من باشید در این جشن ، به یک فنجان چای داغ
۷/۱۶/۱۳۸۷ ۰۲:۱۳:۰۰ قبلازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
۱،۲،۳ ۱،۲،۳ امتحان میشه صدا خوبه؟
با عرض سلام خدمت دوستان عزیز
امروز کامنتی خصوصی از یک دوست وبلاگی بسیار عزیز دریافت کردم که لازم دیدم این مطلب را به حضور شما برسانم.
خواهش می کنم سکوت رعایت کنید،ممنونم
از دست نوشته های من شاید اینطور به نظر بیاد که یک عاشق شکست خورده ام یا در زندگی با همسرم مشکلاتی دارم بدین وسیله اعلام می کنم، من عاشق همسرم هستم و هرگز در عشق شکست نخورده ام و در زندگی دو نفره ی شیرینمان به لطف خدا هیچ مشکلی وجود ندارد.بعضی از دست نوشته های من فقط از یک احساس نویسندگی سرچشمه میگیرد و بعضی هم از یک احساس واقعی،پس از پست های من برداشت بد نکنید.از همین جا باز هم از آن دوست عزیز وبلاگی تشکر می کنم که به موقع متذکر شد و باعث شد من همه ی شما را اینجا جمع کنم.
مرسی که گوش کردید.به افتخار خودت یه کف مرتب بزنید.
لطفا" وبلاگ ترک نکنید تا با یک فنجون چایی داغ ازتون پذیرایی بشه.
۷/۱۳/۱۳۸۷ ۰۵:۴۲:۰۰ قبلازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
کاش برای زندگیم کمی فکر کرده بودم به جای تاس انداختن!!
۷/۱۱/۱۳۸۷ ۰۵:۰۰:۰۰ قبلازظهر
ارسال شده توسط
یه فنجون چایی داغ
حرفهای دلش را از وبلاگش می خواندم ،
برای وبگرد ها یا دوستانش راحت تر حرف میزد تا من!
حالا که مدتی است بخاطر من که مشغله اش شده ام کم می نویسد
از دلش بی خبرم.