رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است نشان قافله سالار عاشقان این است مبین به چشم حقارت به خون دیده ما که آبروی صراحی به اشک خونین است ز آشنایی ما عمر ها گذشت و هوز به دیده منت آن جلوه نخستین است نداد بوسه و این با که می توان گفتن ؟ که تلخکامی ما ز آن دهان شیرین است به روشنان چه بری شکوه از سیاهی بخت که اختر فلکی نیز چون تو مسکین است به غیر خون جگر نیست بی نصیبان را زمانه را چه گنه چون نصیب ما این است رهی ز لاله و گل نشکفد بهار مرا بهار من گل روی امیر و گلچین است
2 نظرات:
امیدوارم ی بارون بزنه جای رد بره
رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است
نشان قافله سالار عاشقان این است
مبین به چشم حقارت به خون دیده ما
که آبروی صراحی به اشک خونین است
ز آشنایی ما عمر ها گذشت و هوز
به دیده منت آن جلوه نخستین است
نداد بوسه و این با که می توان گفتن ؟
که تلخکامی ما ز آن دهان شیرین است
به روشنان چه بری شکوه از سیاهی بخت
که اختر فلکی نیز چون تو مسکین است
به غیر خون جگر نیست بی نصیبان را
زمانه را چه گنه چون نصیب ما این است
رهی ز لاله و گل نشکفد بهار مرا
بهار من گل روی امیر و گلچین است
ارسال یک نظر