همیشه آنان که از خدا حاجت و درخواستی دارند و ازو همواره چیزی میخواهند بسیارند ولی آنان که خود خدا را میخواهند نایابند و اندک. یادمان باشد فقط از خدا بخواهیم و از خدا ، فقط خدا را بخواهیم زیرا از خدا ، غیر از خدا را خواستن ، کم خواستن است.
چه ساده گذشتيم ، وگذاشتيم كه بر ما بگذرند ، چه ساده از دل گفتيم و شب بازي را از ما برد ، چه ساده خنديدم به خود تا كسي به ما نخندد، چه ساده تمرين بوسه كرديم كه اشك مرحم دردهايمان نباشد،چه ساده باختيم تا برنده غرور نشيم،چه ساده خاطرات را ربط به قصه زندگي داديم، چه ساده خود را در گوشه اي غم زده ساختيم تا مارا نخوانند، بازي روزگاررا دانستيم و چه ساده باور كرديم كه براي هم نيستيم...!!
اول سلام دوم اینکه توی جامعه ی ما کلا تریبون معنی نمیده که بخوای حرفی بزنی... سوم اینکه چرا میزنی حالا سیما کس خاصی نیست نمیخواد بترسی کسی جای ترو نمیگیره چهارم اینکه ممنون عزیزم بخاطر بودنت و اینکه حرفامو بهت میزنم اما نه پشت تریبون... در گوشی موافقی؟؟
سلام . مي شه دقيقا اشاره كني كجا منظورت بود ؟!! من هر چي فكر كردم چيز زيادي به خاطرم نيمد . در مورد همكارم توي صف نانوايي نوشته بودم كه فكر نمي كنم نشان از حسادت مي داد . اگر جاي ديگه اي منظورت هست بهم بگو .
9 نظرات:
همیشه آنان که از خدا حاجت و درخواستی دارند و ازو همواره چیزی میخواهند بسیارند ولی آنان که خود خدا را میخواهند نایابند و اندک.
یادمان باشد
فقط از خدا بخواهیم
و از خدا ، فقط خدا را بخواهیم
زیرا از خدا ، غیر از خدا را خواستن ، کم خواستن است.
راستی آپم
زود زودی بیا...
لینکت هم میکنم...
ممنون از لطفتون. خوشحال ميشم قدم رنجه كنين تشريف بيارين.
ضمناً ي دعوتنامه براتون ميخوام بفرستم.
با سخنان حكيمانه در "افسون كودك طبيعت" منتظرتون هستم
http://a1981.blogfa.com آدرس دادم تا خونمو گم نكنين
چه ساده گذشتيم ، وگذاشتيم كه بر ما بگذرند ، چه ساده از دل گفتيم و شب بازي را از ما برد ، چه ساده خنديدم به خود تا كسي به ما نخندد، چه ساده تمرين بوسه كرديم كه اشك مرحم دردهايمان نباشد،چه ساده باختيم تا برنده غرور نشيم،چه ساده خاطرات را ربط به قصه زندگي داديم، چه ساده خود را در گوشه اي غم زده ساختيم تا مارا نخوانند، بازي روزگاررا دانستيم و چه ساده باور كرديم كه براي هم نيستيم...!!
عبرت چه واژه زيبا اما غريبي است !
شنيدم آنان كه از گذشته خود عبرت نمي گيرند
چاره اي جز تكرار آن ندارند و آنجا بود كه فهميدم
چرا زندگي ما تكراري است.....!
همين..!
با چه تضمینی حرف بزنم؟
اول سلام
دوم اینکه توی جامعه ی ما کلا تریبون معنی نمیده که بخوای حرفی بزنی...
سوم اینکه چرا میزنی حالا سیما کس خاصی نیست نمیخواد بترسی کسی جای ترو نمیگیره
چهارم اینکه ممنون عزیزم بخاطر بودنت
و اینکه
حرفامو بهت میزنم اما نه پشت تریبون... در گوشی موافقی؟؟
سلام . مي شه دقيقا اشاره كني كجا منظورت بود ؟!! من هر چي فكر كردم چيز زيادي به خاطرم نيمد . در مورد همكارم توي صف نانوايي نوشته بودم كه فكر نمي كنم نشان از حسادت مي داد . اگر جاي ديگه اي منظورت هست بهم بگو .
در شهری دور افتاده، خانواده فقیری زندگی میکردند. پدر خانواده از اینکه دختر 5 سالهاشان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود، ...
ارسال یک نظر