آينــــــــــــــــــــــــــــه
آینه ای برابر آینه ات میگذارم
تا از تو ابدیتی بسازم
احمد شاملو

همه چی از یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادشه
۶/۰۴/۱۳۸۷ ۰۲:۱۹:۰۰ قبلازظهر ارسال شده توسط یه فنجون چایی داغ
آینه ای برابر آینه ات میگذارم
تا از تو ابدیتی بسازم
احمد شاملو
8 نظرات:
و نوری را در چشمت خواهم انداخت تا کور شوی! تا ابد!
ابدیت...
سلام. شاملو با یک استکان کمر باریک چایی داغ.
خود شکن آینه شکستن خطاست.
آقا فقط همین به ذهن روشنفکر ما رسید. حالا داغ و سردش دیگه با خودتونه تا از چه زاویه ای نگاه کنید!
ما تو همین الانش موندیم اونوقت تو میگی دنبال ابدیتمونی؟
رو می کنی به اینه؟
رو به خودت داد می زنی؟
ببین چقدر حقیر شده...
سلام.
ابديت؟!
آيدا پس كو؟مي بيني اصلا كسي نمي شناسدش.كاش شاملو براي ابديت معشوقه اش كارهاي بهتري ميكرد كه عينيت داشت.
قشنگ بود.
ارسال یک نظر