ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوش تر از اینت ندانم وگر هر لحظه رنگی تازه گردی به غیر از زهر شیرینت نخوانم تو زهری زهر گرم سینه سوزی تو شیرینی که شور هستی از توست به آسانی مرا از من ربودی درون کوره غم آزمودی دلت آخر به سرگردانیم سوخت نگاهم را به زیبایی گشودی بسی گفتند دل از عشق بر گیر که نیرنگ است و افسون است و جادوست ولی ما به دل به او بستیم و دیدیم که این زهر است اما نوشداروست چه غم دارم که این زهر تب آلود تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد غمی شیرین دلم را می نوازد اگر مرگم به نامردی نگیرد مرا مهر تو در دل جاودانی است وگر عمرم به نا کامی سر آید ترا دارم که مرگم زندگانی است
6 نظرات:
چرا پر از تشويش؟
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوش تر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گردی
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی که شور هستی از توست
به آسانی مرا از من ربودی
درون کوره غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند دل از عشق بر گیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما به دل به او بستیم و دیدیم
که این زهر است اما نوشداروست
چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
اگر مرگم به نامردی نگیرد
مرا مهر تو در دل جاودانی است
وگر عمرم به نا کامی سر آید
ترا دارم که مرگم زندگانی است
ٍسلام
پیمانم
خوبی؟
قبول باشه
نوشته ات کوتاه بود و دلنشین...
آغوش زیباترین اتفاق ممکن میتونه باشه...
مورد دار مینوسی چایی جان ، منکراتیه
اما تو نيستی
ارسال یک نظر