یاد ایامی2

پیش تر ها نوشته بودم:


   " هنوز هم فاصله ی بین انگشتانم گرما و عطر انگشتان تو را جستجو می کند"


امروز سالها از آن روز گذشته و خانه مان عطر صورتی عشق دارد


 هنوز هم خداحافظی که می کند، انگشتانم بی تابی آغاز می کنند


 


چای نوشت: تازگیها حس عجیبی پیدا کردم به همه چیز و همه کس  یه جور دیگه نگاه می کنم


 انگار قرار بار آخری باشه که می بینمشون.

7 نظرات:

رضا عباسی بردخونی گفت...

به نام او که خداست

دعوتنامه
سلام علیکم
شما به دیدن وبلاگ رضا عباسی بردخونی دعوت شده اید.
حضور شما باعث افتخار این حقیر می باشد.
منتظر قدوم مبارک شما بر دیدگان ما هستیم.
یا علی

نگار خط خطی گفت...

تازگیا همه چی تغییر کرده !!!
دوست هم دوست های قدیم . . .

هادی ... آیات زمینی گفت...

من که همیشه یادم هست
ولی خیلی گشتم پیدا نشد
دستور بدین چیکار کنم ؟

علیرضا گفت...

خدا نکنه!

پس باید حسابی مهربون شده باشین!

دخترو گفت...

یاد ایام سپند رخ دوست می دانست
کاتش چهره بدین جان نیفروخته بود ...ای حافظ

من گفت...

خدا بخیر کنه !

مسافر گفت...

گاهی این جوری میشیم.
و چقدر خوبه!
نه؟!

ارسال یک نظر