من و مدرسه

چند وقتی است می خواهم این پست طولانی را بنویسم اما فرصتش پیش نمی اومد.اولش بگ هرکی حوصله نداره از الن بره چون دلم خیلی پره.حالا اصل ماجرا

هر وقت فکر می کنم که 12 سال از بهترین سالهای زندگیمو تو مدرسه حروم کردم دلم می خواد زار بزنم .همیشه آرزو می کنم که کار یکی از اون مدیران، معاونین، یا دبیران به من بیفته تا جونشونو از حلقومشون بکشم بیرون.تا سال دوم دبیرستان با معدل بالا شاگرد خوب مدرسه بودم اما فقط می خوندم تا زودتر اون سالهای نکبت تموم بشه.شاید دخترها بیشتر منو درک کنند (تا حالا از جنسیتم نگفته بودم گفته بودم؟) خیلی سخته شاگرد یک مدرسه ی غیر انتفایی باشی و چند صد هزار تومن هم رشوه داده باشی تا ثبت نامت کنن اونوقت صبح به صبح تو صورتت زل بزنن که نکنه دیشب تو مهمونی آرایش کرده بودی، یا کیفتو بگردن نکنه توش لاک یا رژ لب پیدا کنن نکنه ناخنت بلند باشه یا آثار لاک روش باشه نکنه سیبیلاتو برداشته باشی ؛اونوقت مجبور بودی تا دوباره جوونه بزنه بمونی تو خونه،سخته دختر باشی اما صورت پر از ریش و سیبیل داشته باشی تا حالا کسی دیده پسری رو واسه خاطر اصلاح صورت از مدرسه اخراج کنن؟اونم واسه انجام کارهایی که مر بوط به دختر هاست. اصلا اگه دختر لاک بزنه مگه ایراد داره اگه پسر بزنه باید اخراجش کنن.سخته تو مدرسه ی غیر انتفایی باشی اما دم در نگهت دارن چون کیفت قرمز دخترونست و کتونی سفید با جوراب سفید پاته.حالم از تک تک معلمها و دبیرهایی که داشتم بهم می خوره وقتی یادم می افته که سال اول یا شایدم دوم دبیرستان تو امتحان فیزیک سوالها از کتاب فیزیک هالیدی بود، ریاضی خونهاش می فهمن من کدوم کتابو میگم. و من عین خر تو گل مونده بودم که خدایا من همه کتابو خونده بودم این سوال مال کجاشه؟تو مدرسه ای که یک سوسک نر هم توش وجود نداشت مقنعه های ما تا مچ دستمون بود و چونه دار و مانتوهایی به گشادی عبا.اگه چند تا شوید از زیر مقنعه میومد بیرون خانم..... مدیر برتر منطقه ی ..... با قیچی کذایی توی جیبش از راه می رسید و فاتحه!!!فکر نکنید سنم زیاده نه من متولد 61 هستم اما این چیزا رو دیدم.

از همه ی اینها گذشته خیلی خوشحالم که زمان هرگز به عقب بر نمیگرده و من مجبور نیستم دوباره اون لباس کذاییی رو بپوشم.

حالا واسه عوض شدن روحیه بازم به خوندن ادامه بدین

تو همون مدرسه ی کذایی سر زنگ قرآن ، سر آموزش درس "ص" (همون که باید سوت بزنی،البته اگه دقت کرده باشین فقط ایرانی ها سوت می زنن اگه به نماز خوندن عربها که از مکه تی وی پخش می شه دقت کنین کسی موقع گفتن اله و الصمد سوت نمیزنه) یکی از بچه ها رو اخراج کردن زنگ زدن به پدرش تا بیاد پرونده ی دخترشو بگیره که باباهه گفت امروز وقت ندارم بیام نگهش دارین فردا میام.KJ

4 نظرات:

من گفت...

این هم یه بخش زندگیه !
بعضی وقت ها فکر میکنم تفاوت آدمها از محل صدور شناسنامه هاشون شروع میشه و ادامه بیدا میکنه !

آقای رگبار گفت...

سلام وبلاگ جدیدت مبارک باشه . ببخشن تاخیر شد . آدرستو نداشتم انگار .
از این که این چیزها رو تجربه کردی واقعا جای تاسف داره ولی خب یه موقعی بود این شعر
در کف شیرنر خونخواره ای...جز تسلیم رضا کو چاره ای؟

بانو گفت...

همیشه بخندی عزیزمممممممممممم

Toranjbanoo گفت...

چه باباي باحالي!!!!!!!!!!

ارسال یک نظر