آمین

 


دلم میخواد پشت همین میکروفن پست قبلی  داد بزنم بگم :



الّلهم عجل لولیک الفررررررررررررررررج  



 


کاشکی یه فرشته پیدا میشد و از اون بالا میگفت :آمین!!


 


 

12 نظرات:

کاغذ کاربن گفت...

دوران فرج صغری از سال 1320 شمسی آغاز شده است. شوخی نمی کنم. شواهد این ها را می گوید. فرج کبری همین نزدیکی ست.

شاباجی خانم. گفت...

اگه بیاد چی میشه|؟ ما رو از دست اینا نجات میده؟

پیمان گفت...

سلام

مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است...

ممنون از حضورت عزیزم و از اینکه به فکر منی....

ذوق و سلیقه ات در استفاده از خط نستعلیق خیلی بهم حال داد...آفرین گلم.

شوكا گفت...

بي خيال دكتره شو بابا !!!

آخرین دوران رنج گفت...

جشنواره بزرگ ادبی ؛ بهترین نامه به پدر جانبازم
پایگاه فرهنگی { دیار رنج } به منظور بزرگداشت مقام والای جانباز ازمیلاد ابوالفضل العباس تا هفته دفاع مقدس جشنواره بزرگ ادبی ؛ بهترین نامه به پدر جانبازم را برگزار میکند .همیشه آرزو داشتم به تو بگویم لا لائی خس خس سینه ات چقدر برایم آرام بخش است همیشه آرزو داشتم جای دست و پائی که برای امنیت و آسا یش من داده ای باشم . همیشه آرزو داشتم … ولی هیچ وقت نتوانستم ،
حالا هرچه آرزو دارم را برایت مینویسم
شرکت در این جشنواره مختص فرزندان جانباز نمی باشد همه جوانان و نو جوانان با معرفت ایرانی میتوانند با قلم زیبای خود بهترین نامه را ارسال کنند.
برای توضیحات تکمیلی به نشانی ما مراجعه نمائید .
دبیر خانه جشنواره :
پست الکترونیک : diareranj@gmail.com
تماس با پا یگاه : ۰۹۱۱۲۷۰۳۴۱۸
وب سایت : www.diareranj.ir
دبیر جشنواره : پایگاه دیاررنج
دیار رنج : پایگاه تخصصی فرهنگ و پایداری دفاع مقدس

با سلام چنانچه مقدور است لو گوی جشنواره را در وب خود قرار داده و ما را مطلع تا به عنوان حامی شما را معرفی نمائیم : شما قادرید اندازه ان را تغییر دهید .
پایگاه دیارنج


<a href="http://diareranj.ir" target="_blank"><img src="http://i35.tinypic.com/jgsdw0.gif/logo/diareranj.gif" border="1" width="125" height="110" /></a>

فطروس گفت...

ما میگیم امین بلکه فرشته ها غیرتی شوند.
شما رو لینک کردم.

فطروس گفت...

اره همیم الان لینک کردم.

سید حمید گفت...

من !
نه ،
نه اين من نيستم !
.
.
اين غريبه ی
شِکسته کيست ؟
مادرم کجاست ؟
.
.
من کلاس چندمم ؟
دفترم
کتاب فارسی
جزوه های خط من کجاست ؟
من چرا چنين هراسناک و مُضطرِب
من که در کلاس جزء بچه های خوب بودم ساکت و صبميشه گوش داده ام
دَفترِ مَشقِ مرا نِگاه کُن
.
.
مشقامو نوشتم
منتظر نمرتونم....

مریم خاله گفت...

راستی سال پیش تو یونی ما هم از این میکروفن ها گذاشتن ولی دورش یه روبان قرمز هم بود!...

افسون كودك طبيعت گفت...

سعی کن دریابی که مسافری آسمانی هستی و فقط برای لحظه ای کوتاه در این جا به سر می بری، و سپس روانه ی دنیایی دلفریب و بی نظیر می شوی. فکرت را به این زندگی کوتاه و این زمین کوچک محدود نکن. عظمت روحی را که درون توست، به یاد داشته باش

نبض خاطرم گفت...

اوایل کوچک بود.یعنی من این طور فکر می کردم.اما بعد بزرگ و بزرگتر شد.

آن قدر که دیگر نمی شد آن را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد.حجم اش بزرگتر از دل شد

و من همیشه از چیزهایی که حجم آن بزرگتر از دل می شود، می ترسم.از چیزهایی که برای

نگاه کردنشان- بس که بزرگ اند- باید فاصله بگیرم، می ترسم. از وقتی که فهمیدم ابعاد بزرگی اش را

نمی توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در"دوستت دارم" خلاصه اش کنم،به شدت ترسیده ام.

از حقارت خودم لج ام گرفته است.از ناتوانی و کوچکی روح ام.

ارسال یک نظر