آشیانم را می خواهم

 


می گریزد از من لذت داشتنش!!

11 نظرات:

مایا گفت...

نوع نوشتنت رو دوست دارم...

پستای صفحه اصلی رو کامل خوندم...................!!!

مایا گفت...

آرشیوت رو کامل خوندم
....تعداد پستات کم بودن یا من تند خونیم قویه دی:
اون نامه رو خونده بودم...ولی بازم جالب بود چندباره خونیش....
مطلبی که درمورد سارا و دارا نوشته بودی خوب بودش.........................


اون فرشته هه من نیستم که از بالا اومدم بگم آمین؟ولی گفتم آمین دی:

کاغذ کاربن گفت...

خونه سازی!

قلم فرانسه گفت...

لذت نداشتنش با حال تره! هی سعی می کنی، هی حال میده!!!! واللا!

بارون گفت...

سلام تو خیلی آدم با حالی هستی
چرا زودتر کسی از من نپرسید یه فنجون چای داغ میل دارم یا نه؟

سید حمید گفت...

من در رویای بهاربودم
خواب ، کنار پای تابستان
که ناگهان صدایی زمستانی
سبزه زار مرا پاییزی کرد
چه شادی کودکانه ای داشت
رویای نیستی
صدا مرا چنین بخواند
برو
برو موعد دیدار بیا
دستها مرا گرفت و گفت
از این نشانه راه رو
موعد دیدار بیا
کنون برو
چو من رها شدم از او
کنار ساحلی بزرگ
دو بادبان چو روز وشب
به روی کشتی سترگ
صدا صدا و هلهله
به گوشهای من رسید
به من رسیده بود غم
به چشمهای خسته نم
به مویه باز شد صدا
به ناله غنچه های لب
به دنبال صدا رفتم
کجا رفتی کجا هستم
دوباره آسمان شکست
خیال راه دیده بست
دوباره گوش من شنید
برو
برو موعد دیدار بیا

سپیدار گفت...

درود

ادمدنت را سپاس عزیز

هادی ... آیات زمینی گفت...

چاره اش جند تکه چوب است و یک تکه سقف

شیرین گفت...

ای بابا هر چقدر ما روده درازی میکنیم توی هر پستمون شما مختصر مینویسی و البته مفید
سبک جالبی داری

شیرین گفت...

گاهی لذت نداشتن ، شیرین تره

صدف گفت...

ایشالله همیشه گرم باشی. خداکنه لذتهات موندنی باشه . از اشنائیتون خوشبختم

ارسال یک نظر